نگار حسینخانی
بالای تماشاخانه استاد سمندریان، در کافه ایرانشهر، پشت میزی نشستهام و با حمید جانیپور، عکاس، درباره اخبار روز گپ میزنم که مهراوه شریفینیا سر میرسد. ناغافلانه و سر زده نیست. منتظرش هستیم و او به خاطر اینکه در ترافیک مانده دیر رسیده است. ما انتظارمان را با گپ وگفتهایی پر میکنیم و او منطقی، ساکت، مهربان و کمی سنگین و غمگین سرمیرسد؛ همانطور که خودش از خودش سراغ دارد. او که به تازگی بازی نقش ملکه ثریای مجموعه تلویزیونی «معمای شاه» محمدرضا ورزی را به پایان رسانده است، چند پیشنهاد کاری دارد. این پیشنهادات که سینمایی و تلویزیونی است هنوز به طور قطعی انتخاب نشدهاند. میگوید تئاتر هم خیلی به او پیشنهاد میشود، اما کمتر وسوسهاش میکند. درباره اینکه چه میکند و درباره نقشهای گذشتهاش چه فکر میکند با او گفتو گو کردیم.
معمولا تن به بازی روی صحنه نمیدهید. چه شد در نمایش «ترن» نیما دهقان بازی کردید؟ در زمان اجرا شنیده های ما حاکی از این بود که نیما دهقان از وضعیت اجرای ترن راضی نیست و مسئولین همکاری های لازم را نسبت به اجرای نمایش "ترن" انجام نداده اند , نظر شما در این رابطه چیست ؟
وسوسه شدم. کار کردن با نیما دهقان را خیلی دوست داشتم. چون "خنکای ختم خاطره " کار قبلی نیما دهقان و حمید آذرنگ رادیده بودم و بسیار روی من تاثیر گذاشته بود . اما در مورد مشکلات اجرای ترن باید بگویم که قوانین کار کردن و شرایط اجرا در سالن اصلی تئاترشهر متفاوت از دیگر سالنهاست . نیما دهقان نیز به خاطر اجرا در سالن اصلی و درگیری با قوانین دستوپاگیر برای این نمایش اذیت شد . متاسفانه موضوع شهید حساسیت های خاص خودش را دارد و به دلیل همین حساسیت ها , نمایشنامه ی ترن به شدت قلع و قمع شد تا جایی که یک اپیزود به طور کامل حذف گردید . اپیزودی که شهرام حقیقت دوست و ساناز بیان بازیگرهایش بودند و من بسیار دوستش داشتم .با وجود این ممیزی ها اجازه واقعنمایی از کارگردان و نویسنده گرفته میشود و گاهی ممکن است باعث دلزدگی آنها گردد . اما دهقان همیشه تئاتر کار میکند و کاری جز تن دادن به این قوانین نمیتواند انجام دهد. شاید این قوانین کمی دلسردش کند، اما ادامه میدهد.در هر صورت این نمایش برای من تجربه لذتبخشی بود.
در آن نمایش شما نقش دختری ترک را بازی میکردید. چگونه موفق به اجرای این نقش شدید؟
از روز اول از من پرسیدند زبان ترکی بلدم یا نه و من بلد نبودم. قرار شد یاد بگیرم. سفرهایی به تبریز و ارومیه کردم و دیالوگهایم را خانمهای ترک آنجا برایم خواندند و من صداهایشان را ضبط کردم. این مونولوگ و دیالوگها با لهجههای مختلف ترکی خوانده شد. اما در بازبینی دوم بود که تشخیص دادند لهجه کلا برداشته شود. نفهمیدم چرا ولی قرار شد بخشهایی را ترکی حرف بزنم و باقی فارسی باشد. حتی ته لهجه هم برداشته شد. اما تمرین خوبی بود و من سه ماه روی لهجه کار کرده بودم.
پیش از این نیز سابقه چنین تمرینهایی را داشتید؟ آیا این ممارست برای یادگیری زبان و لهجه را از رسالتهای بازیگری خود میدانید؟
بله این وظیفه من است که وقتی نقشی نیاز به لحن و لهجهای دارد، روی آن کار کنم و آن نقش را ایفا کنم. در «به من نگاه کن» شهرام اسدی، ترکمنی حرف میزدم. در «یک عاشقانه ساده» نیز قرار بود کل کار روستایی باشد و همه لحنی یکسان داشته باشند که اجرایی نشد. اما در آن فیلم هم من لحنی دارم که شهری نیست و جایگاه صدایم را تغییر دادهام. در نقشهای کوتاه این تغییر لحن خوب است چون میتوانی خودت را محک بزنی که از پس آن کار برآمدهای یا نه.
بازخورد تماشاچیان و منتقدان به این تغییر لهجه و لحنها چگونه بوده است؟
در «یک عاشقانه ساده» برای مخاطب دیدن من به عنوان دختری که به ساکتی، سنگینی و غمگین بودن شناخته شده و در نقشی پر شر و شور ظاهر میشود جالب بود. بازخوردها بیشتر مثبت بود تا منفی . نقش «دلناز» در این فیلم قرار بود کمی سرخوش باشد و به همین دلیل به من اجازه داده شد که با تغییر صدا و آهنگ کلام این تفاوت را بیشتر نمایان کنم . شاید اگر لحن همه ی شخصیتها یکدست بود، فیلم به سمت فضای روستایی نزدیک تر میشد . به هرحال اگر قرار باشد از مهراوه شهری فاصله بگیرم و به سمت مهراوه روستایی بروم باید از تغییر لحن استفاده کنم. همانگونه که ادبیاتم تغییر میکند، لحنم نیز باید تغییر کند.
مهراوه شریفینیا در نقش لیلای «دزد عروسکها» نماینده دهه شصتیها و رویاهای آنان در کاری فانتزی و عروسکی است. آیا آن مهراوه را به خاطر دارید؟
دزد عروسکها هنوز در ذهن مردم زنده است. دختری که عروسکهایش حرف میزنند، همچنان حرف دهان کودکانی است که رویاهایی دارند. نگاه مردم به برنامههای آن دوره مانند شهر موشها، خونه مادربزرگه و ... نوستالوژیک است. دزدعروسکها برای من تجربه ی بسیار لذت بخشی بود . هنوز هم وقتی کسی درباره ی دزدعروسکها از من چیزی می پرسد پر از شعف می شوم .
آزیتا حاجیان در آن فیلم نیز دو نقش؛ مادر و جادوگر را با هم بازی میکرد. چگونه با جادوگر «دزد عروسکها» مواجه شدی؟
یکدفعه و ناگهانی مواجه نشدم. من شاهد تکتک مراحل گریم بودم. مثلا بینی را میگذاشتیم روی صورت مادرم و میخندیدیم و من آرام آرام شاهد به وجود آمدن چهره جادوگر بودم. خیلی هیجانانگیز بود.
وقتی موزیسین هستید و در این رشته تحصیل کردهاید چه دلیلی برای حضور در عرصه بازیگری دارید؟
اول رشته کارگردانی سینما قبول شدم و شروع به تحصیل کردم، سه ماه پس از آن جواب کنکور مرحله دوم یا عملی موسیقی آمد و مشخص شد در دانشگاه هنر قبول شدهام. همیشه دوست داشتم به دانشگاه سراسری بروم. به همینخاطر هم از کارگردانی انصراف داده و دانشجوی رشته موسیقی شدم. من از هشتسالگی بازیگری را تجربه کرده بودم. در هر سال یا دو سالی یک فیلم یا سریال بازی میکردم ، به نوازندگی پیانو هم ادامه میدادم. اما شرایط ثابتی در زندگی نداشتم. مثلا چهارم دبستان را به خاطر شرایط کاری خانوادهام و بازی همه ی آنها در فیلم سینمایی اوینار در ارومیه درس خواندم. من در کودکی هیچگاه سینما را انتخاب نکردم ، این شرایط برای من پیش می آمد . به هرحال یک دختر هشت ساله دورنمایی از بازیگر شدن ندارد ولی در مقطع دبیرستان برای نخستینبار تصمیم گرفتم در تست بازیگری رخشان بنیاعتماد برای بازی در «زیر پوست شهر» شرکت کنم . شاید این اولین تجربه ی جدی و خواستِ شخصی من درباره ی بازیگری بود . توسط ابراهیم شیبانی آگاه شدم که خانم بنی اعتماد برای فیلمشان تست می گیرند و رفتم تست دادم . خوشبختانه چند وقت بعد با من تماس گرفتند و گفتند قبول شدهام.
همانطور که خودتان اشاره کردید، بازیگری را هیچگاه انتخاب نکردید. موسیقی را هم با آنکه انتخاب کردید، پس از اتمام تحصیلات دنبال نکرده و به بازی در مجموعهها و فیلمها مشغول شدید. مهراوه شریفینیا به چه چیز علاقه داشت یا بهتر است بگویم آرزویش چه بود؟
موسیقی را همیشه دوست داشتم و از کودکی به کلاسهای ارف آقای ناصر نظر می رفتم . اما علاقهام به موسیقی با علاقهام برای رفتن به دانشگاه سراسری برابری میکرد. شاید زمانی موسیقی نیز برایم آرزو بود، اما در ایران نتیجه راضی کنندهای نداشت. آرزوی همیشگی من معلمی بوده است. گرچه دورهای ریاضی و موسیقی تدریس کردم، اما همیشه میخواستم معلم مقطع راهنمایی شوم. خیلی هم روی متدهای تدریس در این مقطع فکر کردم. شاید روزی به دنبال مدرسهای خصوصی برای بچهها بروم که چیزهایی به بچهها میآموزد که در زندگی به دردشان بخورد. کودکان ما دوازده سال با ارزش برای یادگیری دارند که متاسفانه تلف میشود.
اما حرفه معلمی در مقابل بازیگری و موسیقی شاید آنقدرها هم آرزوی وسوسهکنندهای نباشد. شما مسیر معکوسی را نسبت به مردم میپیمایید؟
شاید برخی آدمها دیده شدن به صرف چهره برایشان خیلی اهمیت داشته باشد. اما اگر من بخواهم بین یک نویسنده موفق و بازیگر موفق گزینهای انتخاب کنم، حتما نویسنده موفق را انتخاب خواهم کرد. بازیگری را بهخاطر آفرینشش دوست دارم، اما جذابتر از این، خلق امر تازه است که نویسنده انجام میدهد. جذابیت بازیگری برای عدهای حواشی و امکانات آن است. اما من این تجربه را خواسته و ناخواسته از فرزند دو بازیگر بودن داشته و گاه خواسته و ناخواسته مورد برخی قضاوتها قرار گرفتهام. گاه خودم بیش از هر کسی به خودم سخت گرفتهام که وارد حواشی نشوم و حتی بیخود و زیاد از حد به خودم سخت گرفتهام. اما معلمی شغل انبیاست چون اگر یکبار شاگردت چیزی را که از تو یاد گرفته در زندگیاش به کار ببرد تو آدم به دردبخوری خواهی بود، اما کسی از بازیگر تلویزیون چیزی یاد نخواهد گرفت. گاه بازیگر مجبور است به خاطر دیده شدن دچار ریا شود و گاه نمیتواند آنقدر که لازم است درون خود را مانند بیرونش خوب نشان دهد. من کاملا دلم میخواهد خودم باشم. همیشه دلم میخواهد بازیگری را به بهترین صورت انجام دهم ، نقش را درست ایفا کنم چون هنر بازیگری هنر خلق کردن و جان دادن است . بازیگر شدن موهبتی بود که در اختیار من قرار داده شد من هم سعی کردم قدرش را بدانم و برایش زحمت بکشم.
به نظر میرسد نسبت به خیلی از بازیگران کمتر دچار حاشیه میشوید. برای اینکه درگیر حواشی نشوید از پدر و مادرتان کمک میگیرید؟
در این که من از مشاورهای خوبی بهرهمند هستم شکی وجود ندارد؛ چه مستقیم و غیرمستقیم دچار این مشاوره هستم. از کودکی کنار بزرگان سینما بزرگ شدم و در پشت صحنه کارهای مختلف حضور داشتهام. من شنیدهام درباره بازیگری که رفتار شایستهای ندارد چه میگویند. یاد گرفتهام خوب ببینم و خوب دریافت کنم و از تجربیات دیگران استفاده کنم . درگیر حاشیه شدن یعنی فراموش کردنِ اصلِ هنرِ بازیگری . من عاشق جان دادن به شخصیت ها هستم و اگر درگیر حواشی باشم نمی توانم از کارم لذت ببرم .
شما هم زمانی که میبینید ممکن است پدرتان درگیر حواشی شود به او مشاوره میدهید؟
مشاوره میدهم، اما کمتر پیش میآید گوش دهد و بپذیرد. ما در خانواده بزرگترین منتقدان هم هستیم.از تعریف الکی هم خوشمان نمی آید . نظراتمان را به هم میگوییم، اما تحمیل نمیکنیم. مثلا اگر ازش بخواهم سر کاری نرود و او بخواهد برود، میرود و کاری نمیشود کرد. در عین حال معتقدم او جهانبینی وسیعتری دارد و بهتر میداند چه کار انجام دهد. آدم با سوادی است .هیچوقت به خودم اجازه نمیدهم به او نظرم را تحمیل کنم چون میدانم حتما برای کارش دلیل دارد. من باور دارم که او هیچ کاری را بدون در نظر گرفتن همه ی شرایط قبول نمی کند . گاهی برخی اتفاقات قربانی برخی مسائل دیگر می شوند .
چه کردید که مخاطب به استقلال شما از خانواده شریفینیا پی ببرد؛ مثلا همایون شجریان، کاوه یغمایی، باران کوثری، پگاه آهنگرانی و ... توانستند شخصیتی مستقل از خانواده پیدا کنند. شما چه کردید که مردم شما را بیشتر به اسم کوچکتان بشناسند نه نام خانوادگی؟
به هر حال من همه تلاشم را کردهام و حداقل در کارهایی که دیده شدهام کارهایی نبوده که پدرم در آنها بوده باشد. زیاد با هم کار نکردهایم و این قدم نخست بوده است. بازیگری خیلی شهرت بیشتری از دیگر هنرها دارد و این جدایی کاملا اتفاق نمیافتد و من هم اصرار ندارم اتفاق بیفتد. در تصویر نیز مشخص است بازیگر از پس نقش برمیآید یا نه. اگر کارت درست نباشد به واسطه اسم خانواده ادامه پیدا نمیکنی.
فیلمها و سریالهای مختلفی بازی کردید، اما هیچیک مانند «زیر پوست شهر» و «خداحافظ بچه» دیده نشد. چرا؟ آیا دیگر انتخابها چندان درست نبود یا برای این انتخابها بیشتر وقت صرف کردید؟
با نظر شما مخالفم چون فیلمها و سریالهایی که من بازی کردهام اغلب دیده شده است و به همه آنها افتخار میکنم. «آشپزباشی» برایم تجدید خاطرهای بود با کسی که بازی اولم را کارگردانی کرده بود. دهبار دیگر هم این نقش پیشنهاد شود میپذیرم. آقای هنرمند هر پیشنهاد بازی به من بدهد من بازی خواهم کرد. البته که بازیگری در کنار فاطمه معتمدآریا و پرویز پرستویی بسیار آموزنده است. معتقدم باید جایی بازی کنم که درونم نیز بزرگ شود، نه اینکه باد شوم و فکر کنم بزرگ شدهام. الان که فکر میکنم هیچ فیلمی نبوده که از بازی آن پشیمان شده باشم. «کابوس» و «روز حسرت» کار کردن با سیروس مقدم بوده است که به نظرم هر بازیگری اگر کار با سیروس مقدم را تجربه کند اتفاق بسیار خوبی برایش افتاده است . چون هم کارگردان توانایی ست هم گروه شریفی دارد . بازی من در «روز حسرت» نقطه ی اوجی در کارنامه ی کاری من بود . «ساعت شنی » بسیار دیده شد و شروعی دوباره برای من بود . «خداحافظ بچه»نقش در موقعیت عجیبی قرار می گرفت و همچنان دوستش دارم. «پشت در خبری نیست» فیلمی بوده که تجربه کار با عیاری را به همراه داشت و جایزه ی منتقدین را هم برایم به همراه آورد. «یک سطر واقعیت» همانقدر که انتظار داشتم دیده شد و همانگونه که فکر میکردم از آب درآمد. «یک عاشقانه ی ساده » تجربه ی متفاوت و بسیار دلنشینی بود چون سامان مقدم انسان بسیار درستی ست . «قصه عشق پدرم» و «قصهها» رخشان بنیاعتماد هم که هنوز پخش نشده است. فکر نمیکنم انتخاب غلطی کرده باشم. من از همه ی انتخابهایم راضیام.
از «قصهها» برایمان بگویید.
«قصهها» فوقالعاده است و دوست دارم همه مردم این کار را ببینند. نه به این خاطر که من در آن بازی کردهام به این خاطر که «قصهها» ده سال بعد خاطرات ما با رخشان بنیاعتماد و «زیر پوست شهر» است. شاید اگر مهرجویی هم «پری» را بازسازی کند و آینده او را به تصویر بکشد، دیدنی باشد. مثل «شهر موشها» که آینده «مدرسه موشها»ست و شخصیتهایش بزرگ شدهاند و هر یک سر و سامان گرفتهاند. خانم بنیاعتماد کارگردان بی نظیری هستند که باید هر بازیگری شانس داشته باشد تا جلوی دوربین ایشان قرار بگیرد.
گویا مستند شهرداد روحانی را بازی کردهاید. درست است؟
بله، اما فیلم را ندیدهام و نمیدانم از چه قرار است. یکروز با من تماس گرفتند و گفتند چنین کاری میکنیم و من از نوا روحانی، برادرزاده شهرداد روحانی درباره این کار پرسیدم و بعد متوجه شدم خیلیها در این فیلم نقشآفرینی میکنند. به دفتر سازندگان این کار رفتم. دختر و پسر جوان و پرانرژی و جالبی بودند. فکرهای خوبی داشتند و مستند شکیبایی را هم آنان ساخته بودند. من هم دوست داشتم در کار کسانی که خوب کار میکنند حضور داشته باشم و البته که شهرداد روحانی هم برای من جایگاه بسیار ویژهای دارد. قرار بود متنهایی روی صورت ما گفته شود و موسیقی پخش شود. اما در کل نمیدانم چه اتفاقی قرار است بیفتد. من فقط یک روز فیلمبرداری داشتم و گویا همچنان روی فیلم کار میکنند.
به عنوان بازیگر چقدر به دنبال جایزه گرفتن هستید؟
جایزه مشوق و انرژی دهنده بسیار خوبی است. روحیه شما را احیا میکند. من همیشه دوست دارم نقشی که به من سپرده شده را به بهترین صورت انجام دهم. اینکه در قیاس با دیگر کارها چه اتفاقی برایش میافتد و ... دست من نیست. حال اگر این اتفاقی را که من باعث آن شدهام باعث جایزه شود ، نمره قبولی به کاری است که انجام دادهام , این برای من بسیار خوشایند است . باید قبول کرد 40 درصد جایزهها مربوط به نقش است، باقی چیزهای دیگری است که پشت جایزه جریان دارد و البته مقایسه با دیگر آثار . جایزه گرفتن برای انتخاب کارهای بعدی اضطراب و مسئولیت ایجاد میکند. به جای رویا پردازی درباره ی جایزه ترجیح می دهم کتاب بخوانم و خودم را آماده تر کنم که اگر این اتفاق افتاد بگویم من شایسته این جایزه بودم.
علاقه دارید با کدام کارگردان کار کنید؟
همه کارگردانان خوب.
چه کتابها و از چه نویسندگانی میخوانید؟
من هاروکی موراکامی را دوست دارم چون تخیلات آدم را پرورش میدهد. «کافکا در کرانه» را که تمام کردم دوست داشتم بروم و همانجا زندگی کنم. «سرزمین عجایب بی رحم و ته دنیا » نیز همینطور. کتابهاب ماریو بارگارس یوسا را هم بسیار دوست دارم . چون باید فکر کنی و باهوش باشی . تو را به جدال دعوت می کند , تا اواسط کتاب نمیفهمید چه کسی، چه چیزی میگوید. همه چیز را باید کشف کنی . آخرین کتابی که خواندم « شب نشینی باشکوه » غلامحسین ساعدی بود که دیشب تمام شد . قصه های کوتاه و رمان ایرانی را دوست دارم . اصولا شهر کتاب زیاد میروم و اغلب کتاب کادو میدهم. کتاب خلاقیت آدم را پرورش میدهد. همه نوع کتابی میخوانم؛ از بهرنگی گرفته تا هدایت و دانشور و احمد محمود و دولت آبادی و ... حتی کتابهای عاشقانه آبکی. جنایی و پلیسی هم میخوانم. چندین سال پیش , شاید دوران راهنمایی , کتاب خواندنم ملغمهای بود از عناوین در هم؛ همان وقت که «سووشون » میخواندم این طرف پنجره فهیمه رحیمی باز بود. اما کتاب همیشه در زندگیام بوده و هست.
فیلم چطور؟
کلا فیلمبین زیاد خوبی نیستم. سریال میبینم و الان Bang Theory The Big میبینم. آخرین فیلم هم Amour را دیدم ولی باید همیشه به خودم یادآوری کنم که باید فیلم ببینی.
آزیتا حاجیان مادرتان خیلی در عرصه بازیگری کم کار میکنند. چرا؟
پروژه «لاله» را به تازگی تمام کرده است. به سفر خارج از ایران رفته بود و تازه بازگشته است. پیش از آن نیز مجموعه تلویزیونی «تا ثریا» سیروس مقدم را بازی کرد که خیلی وقت گیر بود. سریالی نیز با راما قویدل کار کرد. مامان همیشه با شرایط خوب کار میکند و گزیده کار و سختگیر است.
پشتصحنه هم کار کردهاید. پشت دوربین را ترجیح میدهید یا جلوی دوربین را؟
پشتصحنه سخت و خوب است. تجربه مجری طرح هم داشتهام که شاید کمکم کارهایی در این زمینه انجام دهم. مدیریت من بد نیست. سابقه مدیریت برنامههایی را داشتهام و از پس آن برآمدهام. با بابا مجموعهای قرآنی برای شبکه آموزش داریم که مریلا زارعی نیز نخستین کارگردانیاش را برای یک قسمت این کار انجام داده است. مجموعههای ده تا پانزده دقیقهای که حاوی پیامهای انسانی است. من نیز مجری طرح دهتا از این قصهها هستم.
اسم مجموعه چیست و چه زمانی پخش میشود؟
معلوم نیست چه زمانی پخش میشود. اسم مجموعه «آن بالا کسی به ما نگاه میکند» است که شاید ماه رمضان، عید یا ... پخش شود.
وبلاگی دارید که دلنوشتههایتان را آنجا میآورید. تا به حال به این فکر کردهاید این نوشتهها را منتشر کنید؟
بله . « لبخندهای احمقانه ی یک زن » اسم وبلاگم است . نوشتن همیشه دغدغهام بوده، چون حالم را بهتر میکند. خیلی جدی وبلاگ می نویسم . نیمی از مطالب تجربه های شخصی ام است و نیم دیگر تخیلم . هر پنجشنبه هم وبلاگ رو به روز می کنم . ولی انتشار کتاب نیاز به اطمینان خاطر بیشتری دارد که حداقل چند صاحبنظر آن را تایید کرده باشند. دوست ندارم به هر قیمتی کتاب چاپ کنم و دیده شوم. دوست دارم اگر شایسته چاپ شدن است این کار صورت گیرد. اگر زمانی حس کردم حرف مهمی دارم شاید این کار را انجام دهم ولی باید مطمئن شوم.
در سریال «امام علی» در نقش کودکی قطام ظاهر شدید. چیزی از آن بازی به خاطر میآورید؟
خیلی نه. کودکی قطام چند سکانس بیشتر نبود. ما با آقای میرباقری رفتو آمد خانوادگی داشتیم. برای مجموعه «امام علی» دختری به سن من میخواستند که قرار شد تست گریم شوم. شروع کردیم به تمرین کردن و فیلمبرداری آغاز شد. گریمم هم خیلی عجیب بود، چون چشمم را مشکی میکردند و ابروهایم را میکشیدند و مویم را بافته بودند و ... . باید خیلی مغرورانه راه میرفتی. تجربه ی جالبی بود .
پدر شما با حمایت از دولت پیشین، مورد مذمت قرار گرفت و بین برخی نهادهای مردمی این حمایت تحمل نشد. این قضیه شاید پدرتان را حالا با تغییر دولت منزوی کرده باشد. با این تغییر رویه چه میکند؟ شما آینده سینمایی او را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهطور کلی اگر قائل به دموکراسی هستیم، باید عقیده مخالف را هم شنیده و به آن احترام بگذاریم. از سویی باید بدانیم قضاوت آدمها نتیجه غلطی به همراه دارد. تا وقتی آدم با کفشهای دیگری راه نرود نمیتواند راه رفتن دیگری را قضاوت کند. فکر میکنم هر هنرمندی بر اساس اتفاقهایی که در زندگیاش پیش آمده برای کارهایش دلیل دارد. شاید اینجا بد نباشد سوالی مطرح کنیم؛ آیا کارهای ما با عقاید شخصیمان هماهنگ است؟ ما براساس عقایدمان رفتار میکنیم یا بر اساس قوانین و شرایط؟ به فرض اینکه دولت توجهی به شما نشان دهد و شما نیز به اندازه کافی سیاستزده شده باشی که به این توجهات روی خوش نشان دهی. آیا آدم بدی هستی؟ به خاطر دارم چند سال پیش مردم به ماشین علی دایی صدمه زده بودند. من در مواجهه با این برخورد مردم کاملا متاثر شدم که چرا ما حافظه تاریخی نداریم. وقتی آدمها اتفاقی را رقم میزنند که خوشایند ما نیست، چرا هر اتفاقی را که قبلا رقم زده و خوشایند ما بوده است را فراموش میکنیم. ما باید مجموعهای از رفتارها را مورد قضاوت قرار دهیم و شاید بهتر آن است که بگوییم اصلا قضاوت نکنیم. جهانبینی آدمها تغییر نمیکند، ولی انتخابهایشان متفاوت است. شاید بابت انتخابها غرامتهایی پرداخته باشند. خیلیها فکر میکنند سیاست انقدر ارزشش را ندارد که بخواهند برایش غرامت بپردازند. من درباره پدرم میدانم که جهانبینی وسیعی دارد. اگر با اموری همسو میشود و تصمیمی میگیرد از بدیها و خوبیهایش کاملا مطلع است. بیارزشی و ارزش را میفهمد و گاه از آن خسته است. او در گذشته , درست در سن من , چیزی را به سیاست باخته است که تصورش نیز برای دیگران دشوار است. آدمهایی که قضاوت بیرحمانه میکنند خودشان نیز مورد این قضاوت قرار میگیرند. به هر حال هنرمند با کارهایش شناخته میشود. او تا امروز نقشهایی را بازی کرده که مورد استقبال قرار گرفته اند و کارهایی را بازی میکند که هرکسی جرات بازی کردن آن را ندارد. من به عنوان بازیگر هزار اما و اگر دارم برای اینکه نقشی منفی را بپذیرم اما پدرم معتقد است شایدرسالتش این باشد که برودو نقشهای منفی را بازی کند که مشکل جامعه است . او معتقد است نشان دادن آدم متدین دورور مهم است . خیلی جرات میخواهد این نقش را بازیگری بازی کند. ما همه آدم متدین خوب را مثل محمد خاتمی دوست داریم. ولی پدر من انقدر شهامت دارد که نقشی را بازی کند که همه ی ما از آن گونه انسان ضربه خورده ایم و آزار دیده ایم . او فکر میکند رسالت یک بازیگر این است . او معتقد است؛ شاید فقط تعداد کمی , این اجازه را داشته باشند که انسانِ متدین ولی متظاهر را به تصویر بکشند ، پس این کار را انجام میدهد و همه چیز را به جان می خرد . چون معتقد است که مشکلات جامعه ی ما از متظاهرین و ریاکاران نشات می گیرد . چون نیاز جامعه ما در به تصویر کشیدن اینگونه افراد است . مهم این است پایان ماجرا چه کردهای؟ پایان ماجرا به جریان انتقاد کردهای . چیزی ارائه کردهای که اساسیتر است. من شاید به او انتقاد کنم ، اما از طرفی هم شهامتش را برای پذیرفتن نقش های منفی و خطرناک تحسین می کنم . خودم تقریبا همه نقشهای منفی ماهرمضان را رد میکنم چون تحمل آه و نفرین مردم را کنار سفره افطار ندارم،. او برای شعور مخاطبش خیلی اهمیت قائل است . گاهی اجبارهایی برای هنرمند به وجود می آید که شاید برای دیگران وجود نداشته باشد . ما باید ابتدا به زندگی خود نگاه کنیم و ببینیم که خودمان چقدر در زندگی تن به شرایط اجباری داده ایم .ببینیم که گاهی برای رسیدن به هدفی بزرگ تر, مجبور به انجام چه کارهایی شده ایم .